zayn1payn

هاییی
          	پارت جدید اپ شد♡

Sunset00q

هیچ گلی نمی‌تونه خودشو بو کنه
          هیچ کتابی نمی‌تونه خودشو بخونه
          هیچ پروانه‌ای نمیتونه بال‌های خودشو ببینه
          و خب تو هم مشکلت همینه!
          نمی‌تونی خودتو ببینی که چقدر قشنگی ❤️✨️
          
          
          تابستون زیبایی داشته باشی مارشملو 

Sunset00q

چشم های تو،
          زیباترین چشم هایی است
          که آدم میتواند ببیند
          و نگاهت همه ی آفتاب های یک کهکشان است؛
          سپیده دم همه ستاره هاست.
          لبان تو،آیینه ای است که از ظرافت روحت حرف میزند
          و روحت روح وقار و متانت است.
          
          احمد شاملو
          
          امیدوارم این پیام برای حتی یک ثانیه حس خوبی بهت بده ❤️
          لبهات خندون و دلت شاد 3>

Sunset00q

تو برای من، جدا از هر آنچه برایت اتفاق افتاده و جدا از هر آنچه دیگران فکر می‌کنند
           وجود داری و ارزشمند هستی. 
          تو برای من کامل و زیبایی، با تمام تجربه های سخت و زخم ‌های خوب نشده ‌ات✨♥️
          
          امیدوارم دلت همیشه شاد باشه شیرینک 3>

Sunset00q

ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮ ﯾﮏ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ
          ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺩﺍﺭﺩ،
          ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ، ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺩﺍﺭﺩ،
          ﮐﻢ ﺩﺍﺭﺩ، ﺑﯿﺶ ﺩﺍﺭﺩ،
          ﺩﯾﮕﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ،
          ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
          ﺑﻬﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ …
           #محمود_دولت‌آبادی
          
          سال نو مبارک زیبا جان ❤️
          امیدوارم سال زیبایی داشته باشی ❤️

Sunset00q

تو بالاخره به اون چیزی که میخوایی میرسی..
          به اون چیزی که فکر میکنی دست پیدا میکنی..
          کنار اون کسی که دوسش داری قرار میگیری..
          ماشینی که دوست داری رو‌میخری..
          خونه ی که تو رویاهات میبینی رو به دست میاری...
          جاهای که دوست داری رو میبینی..
          آدمای مهم زندگیتو ملاقات میکنی..
          قشنگیای این دنیا رو هم میبینی..
          تو بالاخره به همه ی چیزای که تو ذهنت میگذره میرسی...
          فقط بخند بزار دنیا بدونه از دیروز قوی تری
          
          امیدوارم حال دلت عالی باشه⁦❤️⁩

IELAORIGINAL

- تو نیز به اندازه ی من، مرا می خواهی؟ آن قدر که بر درد، ترس و ننگ غلبه کنی؟
           لب پایین پرنس را مکید و طعم چای و شیر را از آن ها چشید.
          - حضور تو، درد را برایم گوارا، ترس را جسارت و ننگ را به افتخار تبدیل می کند.
          نجوا کرد و لب هایش را روی گلوی پرنسش نشاند. 
          اینبار با زبانش لبهای خود را تر کرد و همانطور که پهلو های پرنس را در دست می گرفت مک های عمیقی به گردن او زد. تن پرنس از آن لذت سرشار می لرزید و کُنت را وسوسه می کرد دندان هایش را در گلوی او فرو کند، اما در دل به خود تشر زد که این اولین بار اوست و نباید آزارش دهد.
          عمیق ترین مک لُرد، اولین ناله ی کشدار پرنس را بلند کرد و هوسوک درحالی که حنجره ی او را می بوسید، پذیرای آن لرزش شهوت انگیز شد. 
          - صدای زیبایت را رها کن... نامم را... نامم را صدا بزن...
          
          
          سلام عزیزم خوشحال میشم این داستان زیبا و خاص رو امتحان کنی، ژانرش کلاسیک اروتیکه و کاپلش ویهوپه.
          
          https://www.wattpad.com/story/293074700?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=IELAORIGINAL&wp_originator=riyAXcaaiZCUVjpyptN6z%2BxZ7YjgQYk5B7FQ2VpFrtFdChKveN942BCLNPU2X%2FbIPZkSzfbYPw8AZC3CObbweaPG%2Fg4rJvdrmOBHZfdfjVBeOM%2F8hATIyaxSSwuOte5l

imsamiwh