sam_hanoul

Asmaroshan1999

@sam_hanoul 
          	  خواهش می‌کنم. خوشحالم بتونم کمکی باشم.
          	  کارهات رو دنبال می‌کنم. موفق باشی.
Reply

sam_hanoul

@sam_hanoul 
          	  
          	  سلااام
          	  وجود همچین خواننده دقیقی واقعا نعمته
          	  مچکرم که توجه لازم رو به نوشته های من میدی :)
          	  حتما از این به بعد حواسمو توی این موضوع جمع میکنم.♡
Reply

Asmaroshan1999

@sam_hanoul 
          	  سلام. تازه این بوک رو شروع کردم به خوندن و اگه اجازه بدی یه نکته‌ای بگم؛ خیلی از فعل بود استفاده می‌کنی. :) اینکه ادبی می‌نویسی جای تشویق داره، ولی بیا مثل یه نویسنده‌ی حرفه‌ای‌تر خودت رو به چالش حذف بود دعوت کن. اینطوری خودت رو تو شرایطی قرار می‌دی که جمله رو خلاقانه‌تر بنویسی بدون اینکه مدام از ”بود“ استفاده کنی. داستانت قشنگه و خوب توضیف می‌کنی. نثرت رو هم بهتر کنی، واقعاً نهایتاً یه کار تمیز و قشنگ داری. موفق باشی.✨
Reply

sam_hanoul

Asmaroshan1999

@sam_hanoul 
            خواهش می‌کنم. خوشحالم بتونم کمکی باشم.
            کارهات رو دنبال می‌کنم. موفق باشی.
Reply

sam_hanoul

@sam_hanoul 
            
            سلااام
            وجود همچین خواننده دقیقی واقعا نعمته
            مچکرم که توجه لازم رو به نوشته های من میدی :)
            حتما از این به بعد حواسمو توی این موضوع جمع میکنم.♡
Reply

Asmaroshan1999

@sam_hanoul 
            سلام. تازه این بوک رو شروع کردم به خوندن و اگه اجازه بدی یه نکته‌ای بگم؛ خیلی از فعل بود استفاده می‌کنی. :) اینکه ادبی می‌نویسی جای تشویق داره، ولی بیا مثل یه نویسنده‌ی حرفه‌ای‌تر خودت رو به چالش حذف بود دعوت کن. اینطوری خودت رو تو شرایطی قرار می‌دی که جمله رو خلاقانه‌تر بنویسی بدون اینکه مدام از ”بود“ استفاده کنی. داستانت قشنگه و خوب توضیف می‌کنی. نثرت رو هم بهتر کنی، واقعاً نهایتاً یه کار تمیز و قشنگ داری. موفق باشی.✨
Reply

Firooze2002

سلام دوست داشتی خلاصه‌اشو بخون>>
          
          همه چیز از جایی شروع شد که امپراطور، کسی که باید پدر صداش میزدم، تصمیم گرفت صیغه‌ی پسرعموی اولم بشم!
          
          من جنی، شاهدخت هفتم گوریو، مادرم یه گیسانگ از سرزمین هانه!
          اون صیغه‌ی مورد علاقه‌ی امپراطوره و منو برادر تنیم مجبور بودیم واژه‌ی نامشروع رو تموم عمر با خودمون بکشیم!
          برای فرار از ازدواج اجباری به سرزمین هان پناه بردم تا برادرمو پیدا کنم!
          اما اونجا درگیر دو شاهزاده‌ی هان، تهیونگ و سهون شدم!
          
          https://www.wattpad.com/story/366062796?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Firooze2002

sam_hanoul

سلام به همه
          یه سوال فنی داشتم‌. آیا کسی واتپد پرمیوم داره؟

sam_hanoul

@vanhopi 
            چه ویژگی هایی داره؟
Reply

vanhopi

اگه خواستی فایلشو دارم برات بفرستم
Reply

sam_hanoul

@vanhopi 
            فایل دانلود؟
Reply

gigi500612

استریت که مینویسی , قلمت که قشنگه , روند داستان هاتم که اصلا مامامیا ماماسیتا,  از همه ی اعضا هم که نوشتی.
          یعنی من ذوق مرگ غش...*-*
          ماچ به دو ور گونه هات . ^^

sam_hanoul

@gigi500612 
            قربون این تعریف کردنات. خدا تورو از بهشت فرستاد تا منو خوشحال کنه :)))
Reply

sam_hanoul

بنژوغ!
          سلام و درود بر شما ای دوستانم
          حدس بزنید کی به راه راست هدایت شده و به دیار خویش بازگشته؟ بعله من!
          پارت شدید سریر مقدس رو براتون آپلود کردم. 
          سوپرایز در راه است...
          
          
          https://www.wattpad.com/1434035577?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_published&wp_page=create_on_publish&wp_uname=sam_hanoul