sahar_sivan

بچه‌هاااااا. به کانال تلگرام book_bagh سر بزنید. برای خرید و فروش کتاب های دست دومتون. منتظر همتونممممم 3>

sahar_sivan

اگه من تموم روحم رو بهش تقدیم کنم و اون زخم کس دیگه ای رو داشته باشه، چی؟!
          میترسم.

waneri0n

@sahar_sivan 
            هیچکس نمیتونه تمام روحشون تقدیم کسی کنه 
            چون در اون صورت حتی در کنار فرد پیشکشی هم اون تموم شدس
Reply

sahar_sivan

میگه دوست دارم وقتی مینویسی بهت خیره بشم.
          میپرسم چرا.
          میگه یه چیزی در مورد نوشتن هست که متفاوتت میکنه. وقتی مینویسی به کس دیگه ای تبدیل میشی. یه الهه. یه خدایی که روحش رو توی کلمات میدمه ولی برعکس خدا، با هر دمیدن، قسمتی از روحت کنده میشه و پر میکشه.
          میپرسم دوستش داری؟
          میگه نمیدونم. نیمدونم چون هیچوقت طوری که به کلماتت نگاه کردی، به من نکردی.
          تو اونهارو آفریدی ولی من رو پیدا کردی. 
          هیچوقت قرار نیست اون حس رو نسبت به من داشته باشی و این دلم رو میشکنه.

sahar_sivan

من شاید تا حالا با کسی به تماشای غروب ننشته باشم، شاید با پای برهنه توی آب دریا قدم‌ نزده باشم، شاید خودم رو به صرف یه نوشیدنی وقتی تنهام دعوت نکرده باشم.
          ولی من خودم رو بغل کردم.
          سردی باد شب پاییزی رو روی بدن لختم حس کردم.
          توی سفر شازده کوچولو خوندم.
          به غریبه ها لبخند زدم.
          نفس کشیدم.
          من هم زندگی کردم. به روش خودم. به یه روش منحصر به فرد. تا جایی که تونستم نفس کشیدم. خوشحال کردم. دل شکستم. 
          اگه فردا بمیرم، میتونم بگم زندگی کردم.
          اگه فردا بمیری، میتونی بگی زندگی کردی؟

sahar_sivan

خراب شده ای که ازش بحث میکرد، من بودم؟
          اگه کسی صرفا چون جایی نداره، تو رو خونه اش بدونه چیکار میکنی؟ 
          میذاری بمونه؟ 
          مهمونش میکنی ولی بهش میفهمونی فقط برای چند روزه؟
          
          اگه خونه ات باشه چی؟ خونه ات رو از خودت دور میکنی؟

sahar_sivan

می گفت کسی نیست بخواد مجانی دستش رو سمتت دراز کنه و تو رو از این خراب شده بیرون بکشه.
          باید خودت بخوای. باید خودت تلاش کنی. باید خودت انجامش بدی. 

sahar_sivan

وقتی ۱۴-۱۵ سالم بود برای اولین بار شروع کردم به ارتباط برقرار کردن با آدم‌هایی که بزرگتر از خودم بودن. حس میکردم دنیای اونها مهمتر و متفاوت تر ازمنه و همین یه مورد فاصله زیادی بینمون ایجاد میکنه.
          و من الان... نسبت به ۱۴-۱۵ ساله های زیادی، یه بزرگسال به حساب میام. 
          نمیدونم دنیام متفاوت شده یا نه. ولی من همونم. همون.

sahar_sivan

من آدمی نیستم که حافظه قوی داشته باشه و جزئیات رو تک به تک یادش باشه. ولی بطرز عجیبی وقتی بعضی از چت های قدیمی رو میخونم یادم میاد که اون لحظه مشغول چه کاری بودم. 
          برای مثال وقتی در مورد اینکه جز خودم کسی نمیتونه اون مسئله رو درست کنه حرف میزدم، داشتم‌ طول اتاق رو طی میکردم و مسواک میزدم.
          یا مثلا وقتی که سر یه قضیه داشتیم‌ بحث میکردیم، توی ماشین بودم و زیر ماسک لبخند میزدم.
          خیلی عجیبه. اینکه اینقدر واضح به یاد دارم خیلی عجیبه.