s_taehya

نمیدونم شما هم بعضی بوکا رو آرشیو میکنید یا ن .. 
          	اما دقت کردید چقدر غم انگیزن ؟ .. بعضیاشون دیگه آپ نمیشن و نویسندشون ترکشون کرده ، بعضیای دیگه رایتر از خودش و قلمش ناامید شده و دیگه آپ نمیکنه ، بعضیا هم خیلی وقته از اخرین آپشون گذشته و دیگه اصلا نویسندشون هم تو واتپد نیست که تمومشون کنه .. 
          	
          	در حالی که اون فیکشن ها تو دنیای خودشون ، هنوز منتظرن یکی بیاد و کاملشون کنه .. 
          	 #سعی کنیم بوک هامونو کامل کنیم 

arshinine

@s_taehya ناراحت کنندست :`)
Reply

san_yas

سربازی که با اشتباهش تلاطمی به دریای سرنوشتش داد..
          مهره ای به ظاهر سوخته که در پی انتقامه..
          و برادرایی که از دل بی رحمی روزگار عشق و طلب میکنن..
          هیونر...چه کسی با این نقاب برای دشمنانش مرگ و به ارمغان میاره؟..
          در آخر، تو مسیر پر مخاطره ی سیاست کی برنده میشه؟...
          
          
          این فیک پر هیجان و هات رو از دست نده گلم
          
          https://www.wattpad.com/story/321929529?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=yasemeshki&wp_originator=9hg8%2FlmyFn%2FBEjDlnpad4jjJx%2FghHjRTFclMEqW%2Bbkqf8dLSmUMqM5WISjXflmU09bBuyJk5mu%2BQPqSfqERShtj3zUdKd7LqRfZnSq6GhtvTx8A8BWPJjumSrLTizu%2BZ

onseaa

Sahba2005

سلام دوستان :) 
          فن فیکشن umbra که از همین کانال آپ شد یادتون هست ؟ 
          حالا ، یه چند شاتیه دیگه نوشتم با کاپل یونمین ، ام ابنا به دلایلی که توی پارت اول توضیح دادم ، اکانت قبلیم حذف شد و اینه که الان اینجام .
          
          سو اگر از umbra کوچولوی من خوشتون اومده بود بهتون پیشنهاد میکنم کار جدیدمو هم بخونید ، 
          سو  .. 
          :) 
          
          https://www.wattpad.com/story/304647075?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Sahba2005&wp_originator=20sXqkacr1xu7bP9x8rABY46S2Mg9Alf%2FUf%2BTexZzx4SZOOimJI1iJqk3va2sYs0F4wb%2BrZ3Fw4DmoiuioKrCZ7Zl7YPmJW4Dt4PcSJ%2BIM3weolNRJE1zCzEzc2C2YKe

Demo___

سلام عزیزم.ببخشید مزاحمت شدم.اگه دوست داشتی به بوکم یه سر بزن⁦(◍•ᴗ•◍)❤⁩https://www.wattpad.com/story/293641175

Demo___

@Sahba2005 مرسی لاو⁦( ˘ ³˘)♥⁩
Reply

Sahba2005

@Demo___  چشم وقت کنم میخونم :)))
Reply

s_taehya

نمیدونم شما هم بعضی بوکا رو آرشیو میکنید یا ن .. 
          اما دقت کردید چقدر غم انگیزن ؟ .. بعضیاشون دیگه آپ نمیشن و نویسندشون ترکشون کرده ، بعضیای دیگه رایتر از خودش و قلمش ناامید شده و دیگه آپ نمیکنه ، بعضیا هم خیلی وقته از اخرین آپشون گذشته و دیگه اصلا نویسندشون هم تو واتپد نیست که تمومشون کنه .. 
          
          در حالی که اون فیکشن ها تو دنیای خودشون ، هنوز منتظرن یکی بیاد و کاملشون کنه .. 
           #سعی کنیم بوک هامونو کامل کنیم 

arshinine

@s_taehya ناراحت کنندست :`)
Reply

WhiskyPisky

مرسی که بلو رو میخونی:)

WhiskyPisky

@s_taehya 
            *سرخ شدن
            مرسییییی
            *دادن آبنبات به دستت
Reply

s_taehya

@Purple_Whisky  
            مرسی که اینقد گیگیلی و بانمک مینویسی =)
Reply

s_taehya

یونگی بعد ازینکه داستان اصلیو تعریف کرد  ، روی سر معشوقه اشو بوسید و منتظر موند تا مثل همیشه با سوالات فراوون اون پسر مورد حمله قرار بگیره . 
          
          _اما اینکه خیلی غم انگیزه یونگ! یعنی پادشاه و اون نجیب زاده فقط تونستن یکسال به خوبی کنار هم زندگی کنن ؟ 
          
          _ درسته مینی .. پادشاه تهیونگ ، بعد ازینکه همسرش فوت کرد  ؛ عمارت زیبایی رو ساخت که روح جونگوکش در آرامش باشه . 
          
          جیمین با نگاه غم انگیزی افکارشو به زبون آورد  : 
          _ شایدم ، اونجارو برای آروم کردن خودش ساخته..
           من خیلی از شبا صدای گریه هاشو از آرامگاه همسرش میشنوم . میدونی یونگی ؟.. پادشاه خیلی وقته روحشو میون دیوارای اون عمارت گم کرده ... #little_story 
          

s_taehya

@Telka_a چرا زده بودم فکر کنم ^-^♡
Reply

Moonpml

@s_taehya چرا با احساساتم اینکارو میکنییی
            هق زیبا بوود
Reply