︵᷼⋆ ︵᷼⋆
_بهم زخم زدی، درد دادی. به درد دچار شدم، زیر تنبیهی که فقط برای نشون دادن خود واقعیت بود ایستادم و لبخند زدم. من از درد بیزار بودم، من از عاشق شدن و درد کشیدن میترسیدم، ولی زیر شرطت ایستادم و به ترسم لبخند زدم. من به تو لبخند زدم!
تو از من و قدرتِ احساسم ترسیدی و ضربههات دردناکتر شدن، راستش خودم هم از احساسی که توی مدت کمی بهت پیداکردم، ترسیده بودم؛ چون با غرور ضربههای شلاقت رو به جون میخریدم.
لبخند عمیقی زد، از لبهاش خون میچکید.
روحش خونریزی داشت؛ پس درمانش رو داخل نگاهِ بزرگترین زخمش پیداکرده بود:
_تو دردی و من به درد دچار شدم، دچارِ تو ویرانهی من.
`★
جئون جونگکوک، فرماندهی عملیاتیِ سرویس اطلاعاتِ کرهجنوبی، شاید فکر نمیکرد بعداز سالها زندگی مشترک با همسرش کیم تهیونگ، روزی بیاد که نسبت به اون مرد حس تنفر پیداکنه.
یکروزی خودش کیم تهیونگ رو، مردِ تنهایی رو که روح و روانش رو توی جنگهای افغانستان و عراق و... جا گذاشته بود و انگشت قضاوت خیلیها سمتش بود رو خواست و برای به دست آوردنش تلاش کرد؛ ولی وقتی قلبِ تپندهی زندگیشون "کایزن"، توی یک عملیات تروریستی کشته شد و زخمهای عمیقی روی زندگی مشترکشون شکل گرفت که هرکدوم نتونستن به راحتی درمانش کنن، فهمید که عشق... همیشه هم نمیتونه نجات دهنده باشه.
"_ترک نکردی این عادتت رو، هنوز هم که هنوزه از درد خونه میسازی؛ دوباره و دوباره با زخمهات، زندگی میکنی."
ⵜ: Dmitri
ⵜ: Political, Romance, Angst, Crime, Action, Smut
ⵜ.: @Toskafic
ⵜ: Vkook, wlw(Nabi x Bora)
فصل یک این فیکشن فول شده؛ پس نگران پارتگذاریش نباشید~
این فیکشنِ ویکوک و نظامی/سیاسی رو با تهیونگِ مجنون و یه جونگکوک زیبا و بیرحم، از دست ندید
I think you'd like this story: "KAIZEN | VKOOK" by toskafic on Wattpad https://www.wattpad.com/story/398181232?utm_source=android&utm_medium=org.telegram.messenger&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=toskafic