cwhiskeys

فال تلخ من، به اندازه ی کافی از شیرینی نگاهت به دنیا، چشیده بود.

cwhiskeys

اون حالا دلتنگ آغوش کوچیکی بود که حالا خیلی وقت بود طعم آرامش رو توش گم کرده بود. نمیدونست چه حسی داره. پوچ بود و می‌ترسید، مثل بچه های چند ساله ای که تازه می‌خوان روی این دنیای خاکی قدم بردارن، میترسید. 
          این اگر چیزی که اونها بهش میگفتن «عشق»، نبود، قطعا وابستگی ای بود به تلخی نفرت.

cwhiskeys

کاش میشد زمان و جایی که میخوای متوقف کرد، لحظه های بیشتری رو فقط برای خوشحال بودن سر چیزای کوچیک سپری کرد و دنیا رو با لبخندای واقعی قشنگ تر کرد. ولی زمان زندگی ، انگار فقط روی لحظه های بعد خوشحالی و لبخندای فیک متوقف شده.

ToGrayHeart

@cwhiskeys خواهش میکنم زیبا
Reply

cwhiskeys

@ToGrayHeart درسته.. خیلی خیلی ممنونم :>
Reply

ToGrayHeart

@cwhiskeys این خوبه که تونستی افکارت رو کنترل کنی. آدم های زیادی هستن که نتونستن افسار افکار منفی ذهنشون رو به دست بگیرن و در نهایت به سرانجام ناخوشایندی  دوچار شدن.
            غم و ناراحتی بخشی از جریانِ زندگی ماست و نمیشه نادیده اش گرفت تنها کاری که می تونیم انجام بدیم پذیرفتنشه که تو این کارو به نحوه احسنت انجام دادی.
            حالا با تجربه این  دوران تونستی به این فهم برسی، دلتنگ بشی و ارزش واقعی شادی رو درک کنی.
            به خودت افتخار کن.
            از این تجربه مثل یک گنج محافظت کن و به زندگیت ادامه بده.
Reply