armyyon

پارت اول سایه‌ی گذشته، تقدیم نگاهتون شد(:
          	
          	امیدوارم پسندتون بشه…
          	ممنون می‌شم توی ریدینگ لیستاتون ادش کنید ایکبیریای من(:
          	
          	
          	https://www.wattpad.com/1566060183?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=share_reading&wp_page=reading_part_end&wp_uname=armyyon

iris_2001_ot7

•گور عروسکی•
          
          جئون جونگکوک، مردی با زندگی‌ای عادی، بیدار شدن، صبحانه خوردن، رفتن به سرکار، برگشتن و خوابیدن. و تکرار چرخه... ولی زندگی‌ یکنواخت‌ش با ورود عروسک چینی زیبایی، با چشم های عسلی رنگ. چهره‌ی فریبنده‌اش و موهایی نرم مثل ابریشم، زندگی مرد رو برای همیشه عوض و نابود کرد... عروسکی که با هیکل ظریف و کوچکش، زندگی مردی مستقل و بی باک رو یک یک انگشت‌ش میچرخاند.
          https://www.wattpad.com/story/399826329?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=iris_2001_ot7

silvia_wr

در جهانی که تاج و خون در هم تنیده‌اند، ولیعهد انیگمای سلطنت کره سال‌هاست که در سکوت و سایه، شاهزاده‌ی امگای سرزمین دشمن را زیر نظر دارد. عشقی پنهان، آتش‌زده به غرور و نفرت. اما این عشق یک‌طرفه، تلخ و زخمی‌ست؛ چرا که روزی با تحقیر پس زده شده... و ردِ آن لحظه، برای همیشه در حافظه‌ی کیم تهیونگ حک بسته.
          اکنون در آستانه‌ی فروپاشی صلح، او بازمی‌گردد؛ نه تنها به عنوان وارث تاج دشمن، بلکه در لباسی از انتقام و فریب.
          در حالی‌که هر قدمش را بوی رایحه‌ی جفتش پر کرده، او میان خشمِ کهنه، عطش سلطه، و میلِ سرکوب‌شده‌اش گیر کرده.
          
          ⋆༺⚔༻⋆
          
          «تو رفتی و قلبم رو شکستی؛ حالا برگشتی، اما این بار من فرمانروای بازی‌ام... و تو فقط مهره‌ای.»
          
          ⋆༺⚔༻⋆
          
          «از تو یه چیز می‌خوام: تسلیم. تمام وجودت رو به من بده، حتی اگر تمام دنیات رو نابود کنم.»
          
          
          https://www.wattpad.com/story/399512246?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=silvia_wr

Melodyyy_1111

https://www.wattpad.com/story/397707891?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details&wp_uname=Melodyyy_1111
          
          
          �✨ وقتی چشم‌هات با نگاه کسی قفل می‌شن که باید ازش فرار می‌کردی… اما نکردی…
          
          او نه یک قهرمان بود، نه یک نجات‌دهنده.
          او خطرناک بود. مرموز. مثل سایه‌ای که توی تاریکی پنهان شده.
          اما حالا… قلبش برای دختری می‌تپه که نباید بهش نزدیک می‌شد.
          
           گروگان‌گیری
           تعقیب‌و‌گریز
           عشقی که نباید شکل می‌گرفت
           جنگی میان عشق، انتقام و حقیقت‌های پنهان
          
          رمانی که آرومت نمی‌ذاره، هر پارتش با یه خماری تموم میشه!
          اگر طرفدار دارک رومنس واقعی، مردهای مرموز، و داستان‌های پر از پیچش‌های غیرمنتظره‌ای…
          فقط یک شانس به این رمان بده!
          
           در حال انتشار روی Wattpad
           ‌اسم رمان: Beneath His Shadow
          ‏✍️ Author: Melissa
          
           فقط اگه آمادگی عاشق شدن از نوع خطرناک رو داری… بخونش
          

zaaazaaa1333

های دساااا
          فیک جدیدت ویکوکه یا ورسه؟
          میشه ویکوک بنویسیش؟البته تصمیم با خودته ولی میدونی چیه جدیدا نمیدونم چرا همه یا کوکوی مینویسن یا ورس و اصلا ویکوک خوب پیدا نمیشهههه
          حالا که شما قلم طلا تصمیم گرفتین بنویسین میشه ویکوک باشه لوطفا؟
          

armyyon

بالاخرهههههه، فیک جدید آپ شدددد(:
          
          ممنون می‌شم توی ریدینگ لیستاتون ادش کنید و ووت و کامنتاتون رو دریغ نکنید
          هرچند هنوز هیچیش آپ نشده، ولی خب!
          
          دوستون دارممم
          
          https://www.wattpad.com/1566025691?utm_source=ios&utm_medium=link&utm_content=share_reading&wp_page=reading_part_end&wp_uname=armyyon

armyyon

یک دو سه! الو صدامو دارید؟؛)
          
          پس از مدتتتت ها، ببینید کی داره کامبک می‌ده *بالا گرفتن دست!
          
          خب، بالاخره، مایلم بگم که فیک جدیدم داره شروع می‌شه
          فردا، پارت معرفی شخصیت ها و اطلاعات فیک گذاشته می‌شه.
          و خیلی زود هم پارت گذاری رو شروع می‌کنیم.
          
          بسی بسی خر کیفم که قراره برگردم پیشتون، دلم خیلییییی واستون تنگ شد ایکبیریا(:
          
          منتظرش باشیـــد!
          
          بوس آب دار *دسا

nazaninc

@armyyon بالاخره دسا یه نشونه از زنده بودنش بهمون داد
Reply

Shuka_11n

@armyyon وایییی بالاخره لیست کتابخونه‌ام قراره بعد از مدت‌ها یه داستان شاهکار رو پذیرا باشه
Reply

JEONY_CRAZY

اگه خوش اومد نگاهی بنداز نیومد هم...
          
          خلاصه : کیم تهیونگ عکاس مشهوری که هرروز برای خرید گل برای دوست دخترش به گل فروشی نزدیک محل کارش میرفت ولی هیچ کس خبر نداشت که همه این ها برای عکاس مشهور بهانه بود، بهانه ای برای دیدن اون گل فروش جوان و ثبت لبخند های آن.
          
          https://www.wattpad.com/story/399147843?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=JEONY_CRAZY