دوستِ عزیزم هانی..
تو واقعا برام مثل یک خانواده ای.
هیچوقت پا پس نکشیدی، هیچوقت ناامیدم نکردی
هنوزم یادمه.. اون موقع هایی که آشنا شده بودیم
من تو فندوم با کسی حرف نمیزدم و اولیش تو بودی اما برام عجیب بود که باهام دوست شدی چون خیلیای بهتر از من هم بودن که میتونستی باهاشون صمیمی شی..
همیشه میخندیدیم
مشکلات ناچیز داشتیم
واسه خودمون یپا واندی بودیم :)
گروهمون به مرور زمان از هم پاشید و گاهی دلمون میگیره از بابتش ولی میدونم ته قلبمون هنوز همه دوست داریم اونجا باشیم، کنار هم.. همون آدما.. همون دغدغه ها..
یعنی میشه ما هم برگردیم؟
دوباره بشیم همون آدما؟ من هنوزم بهش فکر میکنم
این فقط یه داستانِ ساده تو مجازی نبود، یه زندگی بود.
Ignore User
Both you and this user will be prevented from:
Messaging each other
Commenting on each other's stories
Dedicating stories to each other
Following and tagging each other
Note: You will still be able to view each other's stories.