سلام، خواستم کمی باهاتون حرف بزنم، راستش خودم میدونم که دارم آپکردنِ این فیکشن رو یککم زیادی طولش میدم؛ اما من واقعاً وقتی نتونم بنویسم خودم رو هم بکشم نمیتونم.
اگر در اون حالت بیام و بنویسم قطعاً یکچیز چرتوپرت که زمین تا آسمون با قلمم فرق میکنه تحویلتون میدم، پس ممنون میشم درکم کنید.
سلام، خواستم کمی باهاتون حرف بزنم، راستش خودم میدونم که دارم آپکردنِ این فیکشن رو یککم زیادی طولش میدم؛ اما من واقعاً وقتی نتونم بنویسم خودم رو هم بکشم نمیتونم.
اگر در اون حالت بیام و بنویسم قطعاً یکچیز چرتوپرت که زمین تا آسمون با قلمم فرق میکنه تحویلتون میدم، پس ممنون میشم درکم کنید.
«این یک دعوتنامهی اختصاصی به سرزمینی فراتر از این دنیاست. سرزمینی که پادشاه بدوی گرگینهها، هرجایی رو برای پیداکردن جفتش زیرورو کرده و حالا مأمورینش رو سراغ شما فرستاده.»
بهش یه شانس بده رفیق! هم فاله و هم تماشا.
Https://www.wattpad.com/story/377136864
خوشحال میشم یه حمایت دوطرفه داشته باشیم ناناز
Ignore User
Both you and this user will be prevented from:
Messaging each other
Commenting on each other's stories
Dedicating stories to each other
Following and tagging each other
Note: You will still be able to view each other's stories.