نویسنده صدام نزنید. من نویسنده نیستم، من تنها مینویسم شاید که آرام بگیرد چیزی در من.
« به قلم، مایل و مدعی نبودم هرگز؛ اما همواره انگار... کسانی از لا به لای استخوانهایم، تا میان رگهایم... آرام آرام و لبزنان، نجوا میکردند بر جانم:« قصهام کُنی ایکاش.»
- JoinedMay 27, 2020
- website: www.telegram.me/isthegrayrainless
Sign up to join the largest storytelling community
or

سلام بر شما.به قول جان کیتینگ تو فیلم « انجمن شاعران مرده »،Copre Diem!که به زبان فارسی ما میشه دم را غنیمت بشمار، یا به اصطلاح از هر فرصتی استفاده (ـیخوبی) بکن!اینجام که بگم میخوام از این ار...View all Conversations
Stories by ᴊᴜꜱᴛᴇ
- 4 Published Stories

مــمنـــوعه | Completed
37K
4.5K
48
خلاصهی قصه این است:
« - این چشمها تو رو میکُشن... بازی نکن.
+ من بازیای که تهش هر بار برای چشمهات میمیر...

تُو تنها متعلّق به منی! | Ongoing...
80.4K
10.5K
40
اشتباهی از فصل اول این فیکشن نگذرید.📍
خلاصهی قصه این است:
²⁰²⁴
« - آدما فرق دارن! شاید من به قدری برات ارزش...

Ongoing | پـَـرتو
6.4K
1K
13
خلاصهی قصه این است:
« _ چرا نمیفهمی؟! من نمیخوام برم زیر سلطهی کسی. من بتا بودم... من بیست و دو سال مثل ب...