CodeK15

خوشم میاد هیچکس داستانمو نمیخونه ولی همچنان با امید ادامه میدمXD انی وی خواننده های جدید بخونید یکم برید جلو پشیمون نمیشید از قدیمی ها هم عذر خواهی میکنم چون کلا وقتی مدارس شروع میشن استرسای منم شروع میشن نمیتونم یه پارت درس حسابی بنویسم(وای الهی بمیرم واسه خودم چقد ادم منتظر پارت جدید داستان طعفه ی بنده هستن \_0o0_/)

shevh8

CodeK15

خوشم میاد هیچکس داستانمو نمیخونه ولی همچنان با امید ادامه میدمXD انی وی خواننده های جدید بخونید یکم برید جلو پشیمون نمیشید از قدیمی ها هم عذر خواهی میکنم چون کلا وقتی مدارس شروع میشن استرسای منم شروع میشن نمیتونم یه پارت درس حسابی بنویسم(وای الهی بمیرم واسه خودم چقد ادم منتظر پارت جدید داستان طعفه ی بنده هستن \_0o0_/)

ami_002

CodeK15

@ami_002 سلام، لینکشو تو کتاب تبلیغ داستانم قسمتی که بهش ربط داره کامنت کن اینجوری هم از من حمایت میکنی هم خودت حمایت میشی:)
Mag-reply

CodeK15

فصل اول به پایان رسید. امیدوارم خوشتون اومده باشه از داستان سادم:) اپیلوگ هم قراره بیاد بعد از اون تا فصل دو منتظر باشید، قول میدم در سریع ترین وقت ممکن شروعش کنم:)

Silver4064

سلام⁦。♡‿♡。
          من دارم برای اولین بار یک فیک از کتاب مودائوزوشی می‌نویسم که خلاصش اینطوره که:
          
          °•°•°•°•°
          پسری منزوی و ساکت در تمام مدت زندگیش خواب هایی عجیب از زندگیی می‌بینه که مال خودش نیست.
          خیلی وقت ها از خواب بیدار میشه و فقط یک اسم رو فریاد می‌زنه. 
          ″وی یینگ!″
          لان ژان هیچوقت آشفتگی و درد درون سینه اش رو درک نکرد. تا اینکه یک روز با کتاب ′استاد تعالیم شیطانی′ آشنا شد.
          اوایل اون فقط یه کتاب بود ولی با گذر زمان اون دید که خیلی از نوشته ها شبیه خواب های اون هستن!
          در عرض یک روز کتاب تمام کرد و تمام شب رو به این فکر کرد که چه چیزی درسته و چه چیزی غلط؟ چی واقعیت و چی خیال؟
          تا اینکه چشماش و باز کرد..
          لان هوآن، برادرش بالای سرش بود؛ اما او لباس هایی به تن داشت که برای عصر امروزه عجیب بودن. همچنین اون سر بند عجیب که روش نماد یه ابر روان داشت.
          صبر کن...!
          اون توی یه دنیای دیگه بود، اون توی دنیای کتابی که دیشب خونده، تناسخ پیدا کرده بود..!
          °•°•°•°•°
          •امیدوارم ازش خوشت بیاد و حمایت کنی^^
          
          https://www.wattpad.com/story/255988197?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=share_writing&wp_page=create&wp_uname=Silver4064&wp_originator=3aBQxSIPvElx8j1xYFr4DPHzu4NqC%2FDJbiDsFAaNBgKGbEsFl3uHoDv6tBbZJF469Ue09LVDSIIKTqcnr%2FrNIpu%2FGdU3oTJ3U0TEpIc6LX76wRw5aMD%2F2adFKyCBn%2BTu

CodeK15

و اینکه...همونطور که خودتون دارین میخونین، کم کم داریم به پایان داستان نزدیک میشیم، ممنونم که تا اینجا داستانمو خوندین:)

kuroka9021

@CodeK15 ممنون از تو که نوشتی ^^
Mag-reply

CodeK15

دوستان ممنونم که داستانمو با علاقه میخونین قول میدم فصل دوم بیشتر پشماتونو بریزم با عشق❤️

CodeK15

@CodeK15 *استیکر خنده
Mag-reply

kuroka9021

@CodeK15 با اختلاف بهترین قول
Mag-reply