BlackMoon6669

سلام 
          	بابت به تعویق افتادن پارت گذاری فیکشن همزاد عذر میخوام
          	بزودی برمیگردم و تند تند پارت میذارم براتون
          	ممنون از صبوریتون

VK-Cheri

سلام عزیزم ببخشید بی اجازه توی مسیج بوردت پیام میزارم ‌‌..
          خوشحال میشم اگر دوست داشتی یه سر به فیکم بزنی..
          
          
          
          پسر دستش رو روی سینه مرد مقابلش گذاشت و لب زد : وقتی بچه بودم ارزوی پرواز داشتم ! 
          حس آزادی و سرخوشی وقتی که بین هوا معلقی .. بدون اینکه هیچ فکر و سنگینی احساس کنی "
          قطره اشکی به ارومی از گوشه چشمش چکید و مردمک های لرزونش روی صورت اروم مرد نشست : میای باهم پرواز کنیم ؟"
          
          https://www.wattpad.com/story/374360976?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=VK-Cheri

Anima_animos

نقطه شروع داستان ما دقیقا مشخص نیست!
          من پرت شدم داخل تاریکی که باریکه نوری که ازش ساطع میشد نشون دهنده یه <عشق >بود
          و البته منبع اون باریکه نور....
          تابو های اطرافیان من بود که تبدیل شد به عقده،
          تبدیل شد به یک حس!
          و حالا کوک من دست تو رو ول نمیکنم
          مشکل نیست تهیونگ بخواب!
          من تو سیاهچاله ناخودآگاه ات هم باهات هستم 
          من <سایه> توام 
          ولی الان همراه باهم داریم تو تاریکی آرومی زندگی می‌کنیم
          این تاریکی با وجود الگوهای کهنی که دیگران داخلش شکل دادن قشنگه ...
          چون سرچشمش قشنگه نه خط های ریز و درشتی که باعث شکل گیری این عشق شد!
          پس بیا غرق شیم تو ابن تاريکی تا لحظه کشیده شدن تو سیاهچhttps://www.wattpad.com/story/376428619?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=Anima_animos