EsraEsra386

_autistic_

فراموش نکن که تو قرار نیست همیشه حالت خوب باشد، 
          قرار نیست همیشه بار مشکلات عظیمی را به دوش بکشی و وانمود کنی خسته نیستی. 
          قرار نیست بی‌حوصله‌ترین باشی و اعتراف نکنی، مجال نخواهی و در نهایتِ خستگی، در موقعیت‌های ملال‌آور بمانی و اعتراض نکنی. 
          قرار نیست در دل مشکلات باشی و وانمود کنی همه چیز خوب است. 
          قرار نیست لبخندهای مصنوعی بزنی و واکنش‌های مصنوعی داشته‌باشی و خشم و اندوهت را به تعویق بیندازی.
          اشکالی ندارد که خسته‌ای، که غمگینی، که متنفری، که خشمگینی، که کم آورده‌ای، که احساس خوبی نداری. 
          اشکالی ندارد که مثل همیشه نیستی و لزومی ندارد روی احساسات حقیقی‌ات سرپوش بگذاری و به چیزی که نیستی وانمود کنی. 
          قرار نیست اندوهت را به موقع ابراز نکنی و از درون آسیب ببینی و بشکنی و همچنان لبخند بزنی. 
          قرار نیست اگر حالت خوب نیست، اگر غمگینی، اگر شرایط روحی مساعدی نداری، احساس شرم کنی.
          همانقدر که جسم آسیب می‌بیند، روان هم در معرض آسیب هست، با این تفاوت که نمی‌شود به نقطه‌‌ای اشاره کرد و حجم درد و آسیب را نشان داد و مهلت خواست. 
          نمی‌شود زخم روان را پانسمان کرد تا ببینند و مراعات کنند و نزدیک نشوند و شکستگی و آسیب را از آن چیزی که هست بزرگ‌تر نکنند. نمی‌شود فهماند که حجم جراحت چقدر هست و الان در چه مرحله‌ای‌ست و چقدر مانده تا بهبود.
          
          
          
          
          
          
          دیشب تو‌ تلویزیون روانشناسه میگفت هر روز الکی ده دقیقه بخندید حالتون خوب میشه، 
          الان داشتم الکی یکم واسه تست میخندیدم مادرم منو دید، نیم ساعته زیر لب یسری دعا زمزمه میکنه فوت میکنه سمتم
          
          
          
          روز خوبی داشته باشی ^^

Ko_jam18

_autistic_

میدونید فسنجون رو صدا کنید چی جواب میده؟
          میگه جون فسن
          
          چرا وقتی گفت هیچ گهی نمیتونی بخوری گفتم حالا ببین ._.
          
          هی رفیق
          امیدوارم خنده از رو لبات محو نشه

_autistic_

میگن وقتی پای عرب ها به ایران باز شد...
          چون "پ" نداشتند، اسم سرزمینمون رو از پارس به فارس تغییر دادن
          این پاکستان عجب شانسی اورد
          
          
          عیدت مباااااااااااااااااارک
          امیدوارم سال خوبی داشته باشیییییی •-•♡

vkookiot7

خلاصه :
          جونگکوک، پسر 19ساله ای که سال اخر دبیرستانه و عاشق نقاشی عه. روحیه حساس و شکننده ای داره!!
          از نظر خودش خدای بدشانسیه . طی اتفاقاتی خانوادش اونو طرد میکنن .
          اما چی میشه اگر اون با یه مرد سرد "همخونه"بشه!!!
          ولی یک‌ چیزی بگم یادتون بمونه :
          ‏"گاهی‌ وقتا بدشانسی‌ هامونم از سَر خوش‌ شانسی‌ هست"؛
          این رو بعدا متوجه‌اش می‌شیم.https://www.wattpad.com/story/302954238?utm_source=android&utm_medium=whatsapp&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=vkookiot7&wp_originator=d1ERCw4W6hOEGcaR3iE%2FHl3tyeRGFFxgRquA0JGstzqWKNhrWHWflD5F2lIR5W66WUvGZp8wMZSLVfnDs90ukZ4rJCVGkB6uJQpNkZvY6192%2Bq%2ByFlvsdm%2B3igtbdR8s
           سلام لاو
          ما تازه شروع به نوشتن این بوک کردیم و از حمایتت بینهایت ممنونیم!
          سناریو خیلی جذابی داره و روش خیلی کار شده.
          مطمئنم که از خوندنش پشیمون نمیشی!
          یه سر بهش بزن امیدوارم لذت ببری

Quiwel_

Poroshie