Broken hearts , forgotten memories
" چاي يا قهوه يا شكلات داغ ؟ اسپرسو رو متاسفانه تموم كرديم "
" شكلات داغ تلخ "
اون سرشو بالا گرفت و بهم نگاه كرد و منم همين كارو كردم . نگاهمون بهم زنجير شد و خاطرات گذشته اي سوخته رو تفسير كرد .
نگاهم به گردنش كشيده شد هنوز همون تتوي جفت .
اهرين چيزي كه يادمه اون بود كه دور ميشد و گريه ميكرد .
..................
خب من به نظرم ليام توي اين داستان ميتونه متفاوت باشه و به جاي يه دختر با ظاهر ساده اما درون سياه يه دختر با تتوهاي زياد كه داستان زندگيشو ميگه اما با دروني زيبا پارتنر خوبي براي ليام ميشه .

YOU ARE READING
Story ideas(Persian)
Fanfictionايده هاي داستاني براي نوجوانان به زبان فارسي . ايده ها همه مال خودمه و كپي و تر جمه هم نيست .