Select All
  • Ziam_privacy_smut
    18.4K 1.6K 24

    #مقدمه ♡ #ziam #ff #privacy سلام من لیام پینم ۱۷ سالمه یه پسره کاملن تنها و افسرد هیچکس تاکید میکنم هیچکس منو دوست نداره دنیا برام جهنمه بابام از من متنفره همیشه میگه مایه ننگشم بهم میگه یه موجوده کاملن اضافیم که هرچه زودتر باید بمیرمو دنیارو با وجوده نحصم به گند نکشم(: ۶ سالم بود که برای اولین بار توسطش شکنجه شدم...

  • Dealing
    13.1K 1K 21

    همه چیز از یه قرارداد شروع شد

    Completed  
  • better than words (Persian)
    32.1K 3.1K 25

    نمیتونستم ادامه بدم. همه رفته بودن. رفتم جلوی قبرش. به اسمش و عکسش که داشت میخندید نگاه کردم. صداش تو مغزم تکرار میشد. «میدونی چیه؟ میخوام عشقمو بهتر از کلمات بهت نشون بدم.» بهش گفتم. دستمو کردم تو جیبم. درش آوردم و گذاشتمش رو سرم. چشمامو بستم. «بهتر از کلمات..» زمزمه کردم و ماشه رو کشیدم.

    Completed  
  • Through The Dark [H.S]
    236K 16.4K 56

    [Completed] حراج سکس.. این چیزیه که وقتی راجبش میشنوید یاد دخترای جوون میوفتید که به پیرمردای پولدار فروخته میشه. و حالا نوبت به اسکایلر ، کسی که متوجه شد صاحبش یه پیرمرد نیست رسید...

    Completed  
  • guns & roses
    405 46 3

    انتقام تنها چیزیه که میتونم بعد از این 2سال بهش فکر کنم!!

  • Benefit//zayn malik
    2.7K 352 6

    فكر كردم از اين جهنمى كه توشم خلاص شدم اما حالا دوباره توى يه جهنم ديگه دارم ميسوزم...

  • familiar stranger
    1.3K 194 13

    zayn malik ff.

  • Endless love (persian)
    18.6K 1.6K 36

    دیانا: فقط تو موندی زین..فقط تو.. زین: من همینجام عزیزم.من مراقبتم دیانا: میترسم زین.خیلی میترسم.از یه روز بی تو میترسم... . . روابطی که توی مرحله آزمایش قرار میگیرن عشقی که شعله های آتشش همرو توی خودش میسوزونه زین راهشو گم کرده آنا گناه کاره لیام نگرانه و دیانا محکوم به مرگ توی گودال تاریک تنهایی خودشه اما کی نجاتش م...

  • [My Beautiful Mistake]
    2.1K 71 5

    سیاهی تمام اونو فرا گرفته بود اما اون زیبا ترین صورتو داشت پس کی به اون سیاهی اهمیت میده وقتی اون زیباست؟! و زيبايى ... زیبایی تنها کلمه ای بود که میشد باهاش اونو توصیف کرد! اما اون اشتباه بود! زین مالیک زیبا ترین اشتباهی بود که هر کسی میتونست مرتکب بشه!

  • kiss you 2
    356 21 3

  • LOVE OR DEMON
    2.7K 316 9

    امیلی بعد از ۷ سال پسری رو ملاقات میکنه که همبازی بچگیاش بوده! اما اون پسر تغییر کرده ! نه یه تغییر کوچیک ! تغییری که باعث شده زندگی اون خراب بشه ! fanfiction about zayn malik

  • Criminals [Z.M]
    1K 65 15

    -"اگه میخوای دربرابر قلبت کمر خم کنم،باید بذاری احساساتم مثل گلوله به قلب اصابت کنه و از پا درت بیاره.این عشق ه!"

  • Perfect Disaster (Z.M)
    24.5K 3K 30

    [ C O M P L E T E D ] اون مثل یه گرگ، توی جنگل تاریک شکارشو دنبال میکرد. هرچقدر که ادگار در دنبال کردن زین مهارت داشت زین هم در فرار کردن ماهر بود. اونا همو خنثی میکردن نه ادگار میتونست زین رو بگیره.... نه زین میتونست تا ابد فرار کنه..... pErFeCt dIsAsTeR (ZaYn MaLiK) Copyright © 2016 Kiki_kogarashi Completed on Wedn...

    Completed  
  • The Last Flight
    3.9K 580 20

    امروز همه چیز عادی شروع شد.....مثل همیشه بدون هیچ خطری ولی......... یه دفعه همه چیر تغییر کرد.....دلیلشم فقط یه نفره.....یه نفر بین 350 نفر مسافر این هواپیما.....

  • Stupids
    116K 16.5K 49

    «احمق‌ها» من معمار نیستم ولی می‌دونم پیش از این که قصر بسازی باید آلونکت رو خراب کنی. نمی‌تونی روی همون زمینی که آلونک داری قصر رو هم بخوای. قبل از این که برجت ده‌ها متر بالا بره... اول باید چند ده متری رو پِی بکنی و پایین بری. من معمار نیستم ولی زیاد تو حرفه‌ی این و اون سرک می‌کشم : ) A Zayn Malik Fanfiction

    Completed  
  • Daddy's Diamond (Z.M) #1
    6.3K 663 16

    سعی کردم زندگی عادی‌ای برای خانواده‌ام بسازم.. ولی تمام تلاش‌هام به بن‌بست خورد! نمی‌تونستم جلوی صدایی رو بگیرم که از درونم زمزمه می‌کرد: «تو هم یکی از مایی!» Zayn Malik FanFiction Copyright © 2017 Dark Angel Started: October 23, 2017

  • sorcery school
    65.6K 6.9K 40

    شارلوتا مککنزی دختریه که ساله چهارمشو توی مدرسه ی جادوگریه هاگوارتز میگذرونه. دختری که تنهاست،هیچ دوستی نداره و دختره محبوبی نیست.............! اما یک ساله جدید چیزای جدیدی همراهه خودش میاره که کنار اومدن باهاشون اصلا آسون نیست اتفاقات جدید،مشکلاته جدید،آدم های قدیمی با رفتار های جدید!!! همه ی این چیزای جدید یه ماجرای...

  • uwelcome.love
    16.5K 1.5K 79

    ی دختر .. که سعي داره گذشتشو فراموش كنه ولي گذشته اونو فراموش نميكنه .. و نا خواسته عشق پسریو تو قلبش جا میده که نمیخواد از دنیای تاریکش بیرون بیاد ..

  • Don't let me go [persian fanfiction_ by bahar!]
    18.6K 2.3K 35

    تنهام نذار... تنهام نذار... تنهام نذار که از تنهایی خوابیدن خسته شدم.

    Completed  
  • In regret your arms
    8.5K 1K 23

    این داستان درباره دو تا دختره که تازه خواننده شدن و توی یه ماجرا با وان دایرکشن آشنا میشن و اتفاقاتی بینشون میافته... *در حسرت آغوش تو*

    Completed  
  • Criminal(zayn malik)
    15.6K 1.4K 34

    تنها سرگرميش گذروندن زندگيش بود.اون توى وضعيتى بزرگ شده بود که به جز گذران زندگيش چيزى ياد نگرفته بود.هيچوقت هيچ احساسى به دنياى اطرافش نداشت ولى شايد اين فقط به اين دليل بود که دنيا هم واسش احساسى خرج نکرده بود. اون نميتونست قبول کنه ولى واقعيت زندگيش ايجاب ميکرد با احساسش کنار بياد. اون با چنگ و دندون بفکر نجات زندگ...

    Mature
  • Crazy +18
    128K 6.9K 52

    وقتی پرستار یه بیمار روانی باشی حتی عشق جور دیگه ای وارد زندگیت میشه +18 _داستان کاملا متفاوت هست پس آدم های متفاوت این داستان رو انتخاب میکنن، شما جزو شون هستی؟