Select All
  • Mafia's babyboy(Completed)
    408K 42.7K 63

    (Completed) خاطرات مبهم! خاطراتی که باعث شد پسر بی گناهی مثل جیمین وارد بازیِ ناعادلانه ای بشه . بازیی که فقط مافیایی مثل جانگ کوک برنده میشدن . جیمین فقط میخواست به خواسته اش برسه ، خواسته ای که برای براورده کردنش باید به جانگ کوک نزدیک میشد. نزدیک شدن به جئون جانگ کوک ، رئیس بزرگترین باندِ مافیا یک تصمیم غلط بود ول...

  • Pain
    70.3K 8.6K 39

    Pain(فول شده💜) . . ژانر: ریل لایف• انگست•هارت جیمین•تجاوز•رومنس•اسمات . کاپل: کوکمین . . خلاصه: کسی از شما هست که پسر بیست و یک ساله ای و درک کنه که تو هوای سرد شبونه توو تراس اتاقش ایستاده؟کسی از شما پسر بیست و یک ساله ای رو درک میکنه که داره از درون منفجر میشه؟کسی از شما هست که بتونه پسر بیست و یک ساله ای رو که به...

  • Salvatore: Res
    39K 7.3K 26

    Salvatore : Res⛼(فول شده💜) . Return to seoul🦂 . فصل دوم salvatore . . ژانر:انگست•اکشن•بتریال•رومنس•اسمات . کاپل: کوکمین•تهگی . . خلاصه: کنار من میخوابی؟ تا گوشه ای از این توهم و توو دستات بگیری... من دارم به سمت پوچی میدوم... بدنت هوشیاری منو میگیره... و حرف های نا گفته... حرف هایی که با خیره شدن به چشم هام توو ذهن...

  • House Of Cards
    456K 44.4K 44

    جونگکوک وارث بدنام ترین امپراطوری مافیا در سرتاسر سئول تهیونگ پلیس تازه کاری که از طرف تیمش برای نابودی این امپراطوری به عنوان مامورمخفی فرستاده شده "قانون رو بلدبودی و بازی کردی، دونستن اینکه مغلوب شدی دیوانه کنندست." ♤♡◇♧ نویسنده این داستان Sugamins هست و من فقط ترجمه کردم. 🔞اخطار داستان رو حتما بخونید. VMinKook

    Completed  
  • Silent Love
    28.6K 5.3K 27

    [کامل شده] سرنوشت بازی های خیلی جالبی میتونه بکنه مثلا میتونه جیمین و جونگکوکی رو که دیوانه وار عاشق هم بودن رو بعد ۶سال جلوی مهد کوک وقتی هرکدوم منتظر بچه خودشونن روبه‌رو کنه ..... -هنوزم عاشقشی؟ +آره -چقدر؟ +مگه مهمه؟ -چرا نباشه؟ +برای نگه داشتنش کافی نبود کاپل:کوکمین ژانر:انگست،رمنس،مدرسه‌ای،اسمات

  • Salvatore
    138K 22.1K 59

    (فصل اول فول💜)salvatore . ناجی . . . چطور شد؟چطور یکی میشه پاییز و بهار و تک تک ذره های هواش...تنها ترین الهه ی روی زمین...شکسته ترین...وقتی نبض بزنه اون نگاهش توو دونه دونه ی سلول های عصبیش... و فوران کنه اون حس سرخ داخل رگایی که یخ زده بود... حالا که داشت قدم برمیداشت سمت اون بهشت بی انتها...قدماش میلرزید...سست میش...