Select All
  • 𝑴𝒚 𝒔𝒂𝒗𝒊𝒐𝒓 (𝑶𝒏𝒆𝒔𝒉𝒐𝒕)
    4.2K 578 1

    همه چیز از اونجایی شروع شد که هیولا، نجات دهنده ی زیباش رو ملاقات کرد... ༩ Couple : Kookmin ༩ Genre : Fluff . Fantasy Fictional . Romance ༩ 10 in جیکوک#

    Completed  
  • ⌞ 𝙏𝙖𝙣𝙜𝙚𝙧𝙞𝙣𝙚 𝙁𝙖𝙞𝙧𝙮 ⌝
    4.1K 947 15

    بوی نم بارون و عطر نارنگی، تند تر تپیدن قلبم و بال شکسته اون موجود کوچک، تنها چیزی که هیچوقت از یادم نمیره. --- 🔸داستان و ادیت متعلق به من نیست و من تنها کار ترجمه رو به انجام می رسونم. این داستان متعلق به Affordance_ARMY@ هست و می تونید کار های ایشون رو داخل توییتر دنبال کنید! ^^🔸

  • روزگاري در میان خدایان یونان
    1K 185 9

    حتما درمورد الهه های یونان باستان شنیدی. الهه های اشرافی که قدرت های خاص خودشونو داشتن. من اینجا داستان زندگی هرکدومشونو توضیح میدم.🤎🌿 میتونین تست شخصیت شناسی آرکی‌تایپ رو انجام بدین تا بفهمین شبیه کدوم الهه هستین🩰✨ اگر دنبال اطلاعات شخصیتی از هر کدوم هستین میتونین کانال تلگرام سایه رو چک کنین🥰 @sayeproof Highest...

  • kiss & Kill (Persian Ver.)
    6.2K 1.2K 27

    کیس میدونست توی دردسر افتاده.هیچ چیز درمورد یه پسر جوون زخمی با موهای سفید نمیتونست نرمال باشه.به خصوص اسمش! اسمش کیل بود. و خب ، خود کیس هم اسم متداولی نداشت.

    Completed  
  • The Tale of a Little Pink |NamJin FanFic|
    87.5K 18.7K 47

    نامجون هیچ وقت فکر نمیکرد که یه آدم کوچولو توی دیوار اتاقش زندگی کنه. اما وقتی به خاطر اشتباهش اون بند انگشتی بزرگ میشه، باید بهش کمک کنه تا دوباره مثل قبل بشه. برای اونا توی مسیرشون برای عادی کردن شرایط، اتفاقات جالب، بامزه، ناراحت کننده و همینطور رمانتیکی میوفته. یاد گرفتن خوندن و نوشتن، جنگ با زنبورای وحشی (که دشم...

    Completed  
  • He was my Mona Lisa || TaeKook ~ Completed
    35.4K 7.7K 42

    دستیار رافائل سانتسیوی کبیر بودن، جونگوک جوان رو چند قدم به آرتیست شدن نزدیک‌تر کرده، اون با پسر لئوناردو داوینچی معاشرت می‌کنه، و نقاشی تو خونشه، به نظر میاد همه چیز آرومه تا اینکه سر و کله‌ی یه تاجر شرقی به زندگیش باز میشه، وینسنت کیم، که مخفیانه یک قاتل هم هست، و بیش‌ از حد به جونگوک توجه نشون میده، راز واقعی لبخند...

    Completed  
  • Drarry_My Beautiful Mistake
    101K 17.8K 63

    "کسی بهم تنه میزنه و از کنارم میگذره،میچرخم به عقب.باز هم مالفوی.نگاهی بهش می کنم و بی حوصله میگم:خدا رو شکر کورم شدی مالفوی. و دوباره میچرخم سمت پنجره ی قطار.مالفوی میاد جلو کنارم می ایسته و با لحنی که تمسخر از توش حس میشه میگه:حواست به حرفات باشه پاتح.من امسال دانش اموز ارشدم.فکر نکنم تا به حال کسی قبل از رسیدن به م...

    Completed   Mature