larry_fanfic_iran

@lettersbackfromyou merC lotf dari azizam ❤️❤️❤️

bMasihd

bMasihd

thatwierdsonofabitch

ChibeniTP

یکی بود یکی نبود 
          در یک روز گرم تابستونی دختری بود که بدجور لری میخواست 
          پس شروع کرد به نوشتن ایدش
          
          نوشتن پاراگراف اول کافی بود تا انتهای داستان مثل جادویی تو سرش نقش ببنده و عاشقش بشه 
          
          عاشق داستانی بشه که از عشقی در سالهای خیلی دور نوشته میشه 
          از عشقی افسانه ای 
          عشقی عجیب در انگلیس قرن ۱۸۰۰ و اتفاقات خواندنی ⁦(⁠*⁠_⁠*⁠)⁩
           
          حالا اون دختر اینجاست تا بوکش رو بهت هدیه بده و امیدواره که ازش خوشت بیاد زیبا ❤️
          
          
          https://www.wattpad.com/story/313585352?
          
          اد کردنش به ریدینگ لیستت بزرگترین کاریه که میتونی برای دیده شدنش بکنی ⁦^⁠_⁠^⁩
          
          ممنون❤️

estestyles13

چقد حالم بد میشه وقتی میبینم دیگه هیچکی اینجا نیست=)
          خالی
          بدون هیچ شوقی برای اپ کردن بوک جدید 
          (((((((:

gay_prophet

@estestyles13 نه لاو ادمین این پیج نیستم
Reply

estestyles13

@gay_prophet عمر که زود میگذره ولی میشه به بهترین روش گذروندش الان یه سوال تو ادمین این اکانتی؟یا دوستی چیزیش بودی؟
Reply

gay_prophet

@estestyles13 حالا پیر که نیستیم شوخی میکنم...ولی خب بالاخره بیستو دو سه سالگی هم کم نیس...خیلی با شتاب میره عمر...اینه که وحشتناکه فقط
Reply

IELAORIGINAL

- می خوام تماشات کنم.
          چشم هاش...
          چشم هاش اونقدر پر حرارت بهم خیره شدن که برای لحظه ای اشک توی چشم هام جمع شد. نگاهش بی اعتنا بود. موقر و نرم بود و من رو بدجوری تشنه می کرد. 
          ناخودآگاه لب های سرخ و درشتم رو زبون زدم. نگاهش تن سردمو می سوزوند و جلو می رفت.
          رد نگاهش روی لب ها، گلو و ترقوه های براقم می موند و انگار جای بوسه های مجازی نگاهش مدام اسمش رو صدا می زدن.
          اونقدر روی سینه هام مکث کرد که مجبور شد پلک بزنه. برق پیرسینگ هایی که توی گوشت سینه ام فرو رفته بودن بین گوی های سرمه ای رنگش می درخشید!
          
          https://www.wattpad.com/story/286848807?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=IELAORIGINAL&wp_originator=wI7TzbYaBj9FGQQQVqdcaSQPsZ2pdmWKpInjjxh%2FhX87t6fWv1Y6cyYzApoYr0Za1S%2F0ZYXZ7Htd6VbL9W1eO5d6MweDL6V9l8iYbXJ5GkYAjeV1qp87IOBSvZ%2BBlJ3%2B

Luna_viridian

توی دنیایی که ازت توقع عادی بودن رو دارن تو دقیقاً نقطه مقابل عادی بودن هستی!
          صبر کن، اصلاً مگه نوجوون عادی‌ای وجود داره؟! 
          
          دوتا برادر که عهد بستن تا از دردسر دوری کنن اما لعنتی مشکلات یقه‌شون رو گرفته و ول نمی‌کنه.
          
          دوستی های واقعی توی مشکلات رنگ می‌گیرن، درسته؟ 
          
          
          مدرسه شبانه روزی؟ پر از اتفاقات عجیب؟ قدرت های جادویی؟ معلم هایی با قدرت خاص؟ عشق؟رفاقت؟ 
          
          ترکیب همه این ها توی یک مدرسه شبانه روزی زیادیه=).
          
          کاپل: ملک، استرک، تیام.
          
          من شمارو به مدرسه شبانه روزی‌ای پر از دردسر دعوت می‌کنم:)♡.
          
          https://www.wattpad.com/story/255557924?utm_source=android&utm_medium=link&utm_content=story_info&wp_page=story_details_button&wp_uname=kiana_mmpp18&wp_originator=dWjWxySJfohQiCDT5DD8VLqTAKRbyINRW7nc9Hnw8ZvBLvrnt3fUaRUd2ZjXPjz2BM3jfOMOXxJiM%2FtzgayGNCj5Oc1FjaBODVOEqVeAu8V8KWXDEGCP2gqM3nPELEEP