آدما مثل کتاب میمونن، میشه خوندنشون، میشه توی اون هارو دید، میشه عمقشونو لمس کرد و باهاشون ارتباط برقرار کرد. و من اون کتابی ام که چون نویسندش مشهور نیست کسی حتی بازش نمیکنه که شاید، شاید اونقدر ها هم بد نباشه. کسی من را نمیخواند، نخواهد خواند.
ولی من هنوزم منتظر باز شدن مغازه خوابفروشی تو سطح شهرم. به این صورت که برم از هر نوع خوابِ دلخواه یه مقدار بخرم، بیام خونه، خواب زمستونی رو از تو قفسهی خوابها بردارم و بعد تا بهار بخوابم.
یک سری از غم ها هستن که واقعا زیبان. انگار یکی با تموم وجود نت هاشونو نوشته و یه اثر خیلی بزرگ خلق کرده. تو میدونی که زجر میکشی ولی بازم میلی به جدایی ازشون نداری. وابسته ای.
Ignore User
Both you and this user will be prevented from:
Messaging each other
Commenting on each other's stories
Dedicating stories to each other
Following and tagging each other
Note: You will still be able to view each other's stories.