gambling ( Z.m)
By fatemeh91
297
31
9
  • Fanfiction

Description

زندگي ما مثله يك شطرنج بود و ما تنها مهره هايه اون بازي بوديم ولي مگه ميشه يك مهره عاشقه صاحبش بشه. شايد تويه زندگيه ما اره شايدم نه كي ميدونه. ولي يك چيز حتميه قلبه شكسته ما به اين اسوني ها درست نميشه و ما بايد انتقام بگيريم اره اين كارو ميكنيم.

١-سه سياه پوست( از زبان سيسيليانا)

Continue Reading on Wattpad
gambling...
by fatemeh91
297
31
9
Wattpad