Start Reading
Description
یه حس آشنا داشت،حسی که وقت خواب بهش دست میداد. نگاهش رو از کیونگسو گرفت،سرش رو پایین انداخت و به پاهاش نگاه کرد. همه چیز عادی بود به جز گرمای پیش رونده ای که حالا تا سینه ش رسیده بود. -معذرت میخوام...بیا در موردش حرف بزنیم....قول میدم این بار کاملا بهت گوش کنم.
CALLED UP
Continue Reading on Wattpad
