Worrying moments
By alireza4321
6
2
2
  • Short Story
  • آینده
  • تالار
  • خون
  • خونریزی
  • خیانت
  • دلهره
  • رندگی
  • طمع
  • قهوه
  • مردغریبه
  • مرموز
  • هوس
  • وحشت
  • کافه

Description

فصل پنجم: لحظه‌های نگران‌کنند مریم پشت میز چوبی‌ای که در گوشه‌ای از کافه قرار داشت، نشسته بود. دستانش به آرامی دور فنجان قهوه‌اش پیچیده شده بود، و نگاهش غرق در افکار سنگین بود. از شیشه‌های بزرگ کافه، قطرات باران به آرامی پایین می‌آمدند و فضای بیرون را به یک تصویر مبهم تبدیل می‌کردند. هوای کافه داغ و مرطوب بود، ولی به نظر می‌رسید که قلب مریم از سرمایی درونی پر شده است.

Worrying moments

Continue Reading on Wattpad
Worrying...
by alireza4321
6
2
2
Wattpad