Wall_دیوار
By JungDracula
42
8
4
  • Fanfiction
  • angst
  • ateez
  • historical
  • romance
  • san
  • war
  • woosan
  • wooyoung
  • انگست
  • ایتیز
  • تاریخی
  • جنگ
  • رومنس
  • سان
  • عاشقانه
  • غمگین
  • ووسان
  • وویونگ

Description

____________ تاریکی...سیاهی...خون... تنها چیز هایی بود که به خاطر داشتم. تک تک نفس هایی که میکشیدم مملو از درد و رنج بود. نمیدونستم چه اتفاقی افتاده...یا شاید نمیخواستم باور کنم، چه اتفاقی افتاده! بعد از ده سال، هنوز هم منتظرم که در خونه ی مامان بزرگ، مثل همیشه کوبیده بشه...یادته وقتی که با مامانت به شهر میرفتی بهم میگفتی که «ماه» راه ارتباطیمون باشه؟ حالا من ده ساله که دارم با ماه حرف میزنم! میشنوی؟ ازم نخواه حرف ادم بزرگا رو باور کنم...میدونم که همش دروغه؛ تک تک اون جملاتشون رنگ و بوی دروغ داره! ترجیح میدم پشت دیواری از جنسِ امیده برگشتنت، که بقیه اسمش رو حماقت میذارن بمونم و به انتظار بشینم...اون قدر منتظرت میشینم که در نهایت این دیوار خراب شه... اون زمان اسمم هم درست مثل جسم بی جونم، زیر اون پارچه ی سفید میره و از صفحه ی این روزگار تاریک ناپدید میشه... کم کم نامرئی میشم و دیگه کسی من رو یادش نمیاد...اما بابتش ناراحت نیستم! چون اون زمان پیش تو هستم...دور از غم هام...دور از ترس هام...دور از هر چیزی... و دوباره...این صدای خنده هامونه که جای رد اشکِ روی چهره هامون رو میگیره! ____________ -𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦 ⤷𝘑𝘶𝘯𝘨 𝘞𝘰𝘰𝘺𝘰𝘶𝘯𝘨 & 𝘊𝘩𝘰𝘪 𝘚𝘢𝘯 ( 𝘸𝘰𝘰𝘴𝘢𝘯 ) -𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦𝘴 ⤷𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦 ⤷𝘈𝘯𝘨𝘴𝘵 ⤷𝘏𝘪𝘴𝘵𝘰𝘳𝘪

♡︎

Continue Reading on Wattpad
Wall_دی...
by JungDracula
42
8
4
Wattpad