Start Reading
Description
خلاصه : مجبور بود چند ماه خونه مادر بزرگش توی یکی از شهر های اطراف بمونه تا خانوادش برگردن ،واسه بکهیون سرزنده و شیطون کاری نداشت پیدا کردن دوستای جدید توی مدرسه ی جدید تنها چیزی که رو مخش بود دیدن دوباره ی چانیول بود ، پسر خاله ی فوق العاده رو اعصابش که هیچ چیزی از صورت بی حس و گاها عصبیش خونده نمیشد بعد از چند سال دوباره همو ملاقات کردن و زندگی کردن توی یک خونه انگار واسه جفتشون رو مخ ترین چیز توی دنیا بود! مخصوصا واسه بکهیون که حالا علاوه بر چان،مجبور بود دوست دختره چانیول هم تحمل کنه! چه نیرویی تو جهان بود که اونارو اینقدر پرت میکرد تو زندگی همدیگه؟!
Chapter 01
Continue Reading on Wattpad