Start Reading
Description
🔫تو تاریکی شب میدوید دنبالش بودن... نمیدید اما صدای پا میومد سایهایی دنبالش میکرد لغزید پاش هنگام دویدن رو تکه سنگی رفت سایه نزدیک تر میشد پاهاش از ترس می لرزید نمیتونست بلند شه خودشو رو زمین میکشید این صحنه رو یه جایی دیده بود زیادی براش آشنا بود با بیاد اوردن اینکه بنگ مرد... تیر تو مغزش خالی شد... 🔫کاپل : هونهو ، تائوریس ، شیوهان ، چانبک ، کایسو
part 1
Continue Reading on Wattpad