Description
⇤بهار و زمستان در لابهلای نفسهای تابستان خفه شدن و راه رهایی رو در دنیای فراموششده حبس کردن. اسیر شدن در آغوش گذشتهای که تنها مردی رو صدا میزد که دستهاش بوی انگور میداد و موهاش، درخت پرتقال رنگین رو نقاشی میکرد. کیم تهیونگ، پزشکی با لباسهای سفید در شهر بزرگ و سرد سئول، به مردم خستهی شهر خدمت میکرد، و آفتاب رو با چشمهای سرخ از بیخوابیش، طلوع میکرد. مردی که هیچوقت نخ قرمز قلبش رو پاره نکرد، اما منتظر معشوقهی شهر گمشدهش هم نموند، و حالا، با مردی ملاقات میکنه که چشمهاش همون آفتابی هست که بین مردمک چشمهای خودش نفس میکشن، پوستی به لطافت پَر و دنیایی فراموش شده داره. دنیایی که تنها پزشک رو دلتنگ بوسههای نرمش میکنه... اما چی میشه در این بین موشهای کوری باشن که سعی دارن با دندانهای تیزشون نخ قرمز وصل شده به دستهاشون رو ببرن و برای همیشه در چالهی احساسات اسیر بشن؟ Genre: romance, medical drama, drama Couple: VKook Writer: moonlarjk