Start Reading
Description
پرواز؛ جزیره ⃤✈️ سیاهی تنها چیزی بود که میدیدم. هنوزم تو گور خودم بودم. سرد و تاریک بدون هیچ هوایی. داشتم میمردم مگه نه؟ داشتم جون میکندم، تو گور خودم؛ گوری که عشقم با دستای خودش برام کنده بود و جسم و روحمو به آغوش خاک سپرده بود. "میتونم کاری کنم اونقدر به اوج برسی که حس پرواز بهت دست بده." ╝─────────────╚ 🥀ژانر: اسمات، عاشقانه، تخیلی، هیجانانگیز انگست 🌈تمام شده ✔ ☄تعداد چپتر: ۱۲ 🔞دارای محتوای بزرگسالانه ╝─────────────╚
چپتر اول
Continue Reading on Wattpad