Start Reading
Description
⌊☔️Vulnerable☔️⌉ ↳🧊Genres໑ ↲ رمنس~اسمات~انگست~روانشناسی ↳🧊Couples໑ ↲ چانبک~کریسهو ↳🧊Up Situation໑ ↲ نامشخص ↳🧊part of the text໑ حال بکهیون روز به روز بدتر میشد... از روزی که توی بیمارستان چشم باز کرده بود و مثل یه بچه ی تازه به دنیا اومده حتی خودشم نمیشناخت برای به یاد اوردن گذشتش ذره ذره نابود میشد تا جایی که حس میکرد فاصله ای با جنون نداره... تنها چیزی که میتونست آرومش کنه تا دست از نابود کردن خودش برداره عشق چانیول بود که مثل یه مسکن قوی برای همه ی درد هاش عمل میکرد. ⟝Writer 🌨 Nazanin
chapter1
Continue Reading on Wattpad