Start Reading
Description
انگار که در ابدیت غوطهور شده باشم، پوست من دیگه بین من و جهان فاصله نمیانداخت. من مبل راحتی روبهروم بودم، من دندون آسیای خراب اسب مزرعه بودم، من دمپایی خرگوشی پسربچهی همسایه بودم، من شمشیر آویخته بالای سر داموکلس بودم و من تو بودم و حالا تموم رنج دنیا از آن من بود.
گلابی غمگین
Continue Reading on Wattpad