Start Reading
Description
از وقتی که ما بچه بودیم تو بهترین دوست من بودی. تو منو میشناسی ، و منم تو رو میشناسم. تو همه چیز رو راجب من میدونی اما خب، من همه چیز رو راجب تو نمیدونم . وقتی راجب عشقت به یه نفر دیگه بهم گفتی ، قلب من کاملا شکست . نمیتونم واسه خوشحالیت خوشحال نباشم ، ولی نمیتونم جلوی گریه های از رو حسودی ام رو بگیرم . امیدوارم یه روز برسه که راجب احساساتم بهت بگم ، چیزی که تاحالا شانس گفتنش رو نداشتم . قلب من کاملا شکست و دیگه نمیخوام عاشقت باشم . یا بهتر بگم . الان ازت متنفرم . ________________________ #1 bangtan #1 gay #1 boyxboy #2 vmin
prologue
Continue Reading on Wattpad