Start Reading
Description
یه روز یه دختر 👧 عاشقه پسر 👦 و پسر هم عاشقه دختر شد روز به روز گذشت و گذشتت و گذشت تا این رابطه محکم شد فاصله دشمنه دشمنه دشمن پس زمین زدن باهم دشمنو پسر گفت میرم دختر گفت میمیرم پسر گفت پس من کشتم تورو ...... هری : واسه خوشحالیه خودت رفتم عزیزم ببخش نریز اشک عشقم داستانی با ژانر عاشقانه و غمگین تحمل خودکشی ، گریه و ناراحتی رو نداری نخون
before reading
Continue Reading on Wattpad