Ready to Run? [L.S] [Z.M]
هری عصبانی قدمی به طرف لویی برداشت و گفت: هری: لویی تو حق نداشتی اینکارو باهام بکنی... چرا به من نزدیک شدی؟؟؟... چطور اجازه دادی چنین اتفاقی بیفته؟؟؟... چرا اینکارو باهام کردی؟؟؟... لویی: من نمیخواستم اینطور شه... من میخواستم ازت دور شم... من باید میرفتم... من از همون شب میخواستم برم... هری با صدای بلند داد کشید: ه: پ...